قسمتی از بهمن یشت از یشت های اوستا

 

زرتشت از خدا بی مرگی خواست پس از آن اور مزد دانش بی پایان را به گونه ی مایعی بر کف دست زرتشت پدید کرد که:"بنوش" زرتشت آن بنوشید وآن دانش بی پایان بر وی در آمد و هفت شبا نه روز از آن بر خوردار بود چون پس از این مدت به خود آمد پنداشت که خواب دیده آنگاه اور مزد گفت: "بدان خواب خوش چه دیدی؟" زرتشت گفت: "... درختی دیدم با هفت شاخه: یکی زرین ، یکی سیمین ، یکی از روی ، یکی برنج ، یکی از ارزیر(قلع) ، یکی پولادین ، دیگری از آهن آمیخته.

اور مزد گفت : ای زرتشت! اینک تو را از پیش آگاه کنم. آن یک بن درخت که دیدی جهان است که من آفریدم وآن هفت شاخه هفت دوران است که فرا خواهد رسید. آن شاخه زرین دورانی است که همپرسگی من و تو باشد ... " و اورمزد پاک هفت دوران را بشمرد از دوران کوروش کبیر( پادشاه هخامنشی ) ، اردشیر بابکان ، ولاش( پادشاه اشکانی ) ، بهرام گور ، خسرو انوشه روان که گجسته"مزدک بامدادان"را بزند که دشمن دین است تا به دوران آخر رسد "... آن شاخه آهن آمیخته دوران فرمان روایی بی داد گرانه دیوان ژولیده موی از نژاد دیو خشم است و آنگاه است که هزاره تو به سر آید."
زرتشت پرسید :"ای مزدا نشانه ی سر رسیدن هزاره چه باشد؟" اورمزد گفت: "هنگامی است که انبوهی از دیوان ژولیده موی که از نژاد دیو خشم باشند برسند به خطه خراسان( تازیان از مغرب ایران یورش آوردند ) و همه ی ابادی ها و شهرها و شادی ها و این فرهنگ و راستی مردمان را ویران کنند و بسوزند و از بین ببرند و به جای آن زشتی و بدی و کینه و دشمنی و خونریزی و ویرانی و دروغ بپراکنند ، خورشید و ماه و روز دگرگونه شود ، نعمت و برکت در نهایت کاستی شود هنر و فرهنگ و اخلاق از مردم دور شود مردمان به پیکر های کوچک و زشت شوند..."

از نوشته های سرباز کورش بزرگ